باغبانی پیرم که غیرازگلهاازهمه دلگیرم
کوله ام غرق غم است ادم خوب کم است
عده بی خبراند عده ای کوروکرند
اندکی هم پکرندومیان رفقاعده ای همچوشماتاج سرند۰۰۰۰۰۰۰
قصه ازهنجره ایست که گره خورده به بغض
یکطرفخاطره ها یک طرف فاصله ها درهمه حرفها حرف اخرزیباست
اخرین حرف توچیست تابه انتکیه کنم
حرف من دیدن تودرفرداهاست۰۰۰۰۰۰
دردهکده توخبرازبوی ریانیست
چون نیست ریاهیچ کس انگشت نمانیست
ماطالب مهریم ودل ازعاطفه لبریزدل صافترازتوبخداهیچ کجانیست۰۰۰۰۰۰
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 19:27 | لینک | نظر بدهید
پنجشنبه بیست و سوم آذر 1391
زندگی درگذرخاطره هاست۰۰۰
خاطره درگذرفاصله هاست۰۰۰
فاصله تلخترین خاطره هاست۰۰۰۰۰۰
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 12:28 | لینک | نظر بدهید
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
اگربودی چه میشدددددد۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰؟؟؟
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 18:26 | لینک | یک نظر
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
روزی مردی عقربی رادیدکه دراب دستوپامیزند
اوتصمیم گرفت عقرب رانجات دهداماعقرب انگشت
اورانیش زد مردبازهم سعی کردتاعقرب راازاب بیرون بیاورد
اماعقرب باردیگراورانیش زد۰۰
رهگذری اورادیدوپرسیدجراعقربی راکه نیش میزندنجات میدهی؟
مردپاسخ داداین طبیعت عقرب است که نیش بزندولی طبیعت
من این است که عشق بورزم۰۰۰۰
تقدیم به کسانی که نیش عقرب هاازدوستان خودخوردندوحرف نزدند
ودوباره عشق ورزیدن۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 18:18 | لینک | یک نظر
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
عشق یک واژه زلال است۰۰
توووبایدباشی۰۰۰
قلب من زیرسوال است توووبایدباشی۰۰
فال حافظ رازدم ۰۰
ان رندغزل خوان هم گفت۰۰۰
زندگی بی تومحال است تووووبایدباشی۰۰۰۰
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 17:52 | لینک | نظر بدهید
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 12:31 | لینک | نظر بدهید
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
در پهنای اندیشه ام به وسعت آسمانها به یادت هستم
و به اندازه دورترین کهکشانها دوستت دارم . و .... این یعنی خوشبختی ۰۰۰۰۰۰۰۰
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 12:18 | لینک | نظر بدهید
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 8:6 | لینک | نظر بدهید
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
به سلامتی همه مادرای که باحوصله
راه رفتن رو یاد بجه هاشون دادن
ولی توپیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشون وهل بدن۰۰۰۰۰
نوشته شده توسط سكوت گويا در ساعت 8:1 | لینک | یک نظر
چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391
جاگذاشته ام دلی۰۰۰۰۰۰۰
هرکه پیدایش کردمژدگانیش همه زندگیم۰۰۰۰۰۰
گهگاهی که دلم تنگ ونگاهم ابریست ۰۰
همه ازخاطرتوست خاطره ای دیگرنیست۰۰۰۰
دردراازهرطرف نوشتم دردبود۰۰
دوری توبدترازهردردبود۰۰۰۰
کودک فال فروش راپرسیدند۰۰۰
چه میکنی گفت به انهای که
دردیروزخودمانده اندفردارامیفروشم۰۰۰
کودکی با خودمی اندیشید خدا
چه میخورد؟
چه می پوشد؟
ودرکجامنزل دارد؟
نداامدخداوندغم بندگانش رامیخورد
گناه انهارامی پوشد
ودردل شکسته بندگانش منزل دارد۰۰۰۰۰
|